به مناسبت اول  ماه مه
چگونه حضور مستقل طبقه کارگر در راس تحولات جامعه را تامین کنیم؟
گفتگو با اعضائی از هیات دایر حزب

یک دنیای بهتر: اول ماه نزدیک است. علاوه بر تلاش برای بهبود شرایط کار و زندگی و حقوق مدنی مساله اساسی تری در محور جدالهای جامعه قرار دارد. چگونه از شر رژیم اسلامی باید خلاص شد؟ کدام آینده در چشم انداز است؟ چگونه طبقه کارگر میتواند یک آینده شایسته انسان را برای همگان فراهم کند؟ حلقه های گرهی در این راستا کدامند؟

علی جوادی: اجازه دهید قبل از آنکه به کلیت سئوال شما بپردازم به این نکته اشاره کنم که دیوار چینی تلاش ما برای تغییرات بنیادی را از تلاش برای اصلاح و بهبود وضع موجود جدا نمیکند. ما با همان شدتی که برای انجام انقلاب کارگری و نابودی مناسبات استثمارگرایانه طبقاتی موجود مبارزه میکنیم٬ با همان شدت هم روزمره برای بهبود شرایط کار و زندگی و حقوق مدنی کارگر و تمامی شهروندان جامعه مبارزه میکنیم. انقلاب اجتماعی امری نیست که بنا به اراده ما در هر زمان قابل تحقق باشد. یک واقعیت عینی و اجتماعی و تاریخی است. محصول یک دگرگونی عمیق و تلاقی عظیم اجتماعی و طبقاتی در جامعه است. هر روزه قابل تحقق نیست. دوره ای و تاریخی است. از این رو مبارزه برای رفرم و اصلاحات یک رکن تلاش دائمی ماست. اما در عین حال توضیح میدهیم که هیچ رفرم و اصلاحی مادام که ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه و نظام حاکم را دست نخورده نگاه داشته باشد نمیتواند پایدار باشد٬ نمیتواند جامعه را از شر مبانی پایه ای و تعیین کننده ستم و استثمار و تبعیض طبقاتی و اجتماعی موجود خلاص کند. ما برای اصلاحات مبارزه میکنیم بدون اینکه ذره ای به سرمایه داری "اصلاح شده" رضایت دهیم و یا توهمی داشته باشیم. ما برای بهبود روزمره موقعیت کارگر و توده مردم زحمتکش مبارزه میکنیم بدون آنکه ذره ای توهم به سرمایه داری با چهره "انسانی" داشته باشیم.
 
اما بپردازم به سئوال شما٬ واقعیت این است که اتفاقا در دوران کنونی بیش از هر زمان شرایط جامعه برای تغییرات بنیادی و دگرگون کننده آماده و مهیا است. مناسبات مردم با رژیم اسلامی کاملا تغییر کرده است. ما با جامعه ای روبرو هستیم که هر لحظه میتواند منفجر شود. خرمنی است که با هر جرقه ای میتواند شعله ور شود. مساله تغییر قدرت سیاسی علاوه بر تغییر شرایط کار و زندگی در دستور روز جامعه است. و مساله اساسی این است که چگونه کارگر و کمونیسم جامعه میتوانند تضمین کنند که در این تحولات نه تنها با موجودیت رژیم کثیف اسلامی تعیین تکلیف شود بلکه این تحولات در کم مشقت ترین شکلی به نظامی آزاد٬ برابر٬ مرفه٬ یک جامعه آزاد کمونیستی دگرگون شود. مسلما ما برای چنین چشم انداز و هدفی مبارزه میکنیم. در عین حال عمیقا واقفیم که این تنها آلترناتیو آینده نیست. اپوزیسیون بورژوایی٬ جریانات راست و محافظه کار پرو غربی نیز یک پای جدال بر سر آینده اند. از این رو تلاش برای خنثی کردن آینده ای که در آن بار دیگر طبقات استثمارگر ماحصل تلاش و فداکاری جامعه را از آن خود کنند٬ یک وظیفه دائمی حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. کنار زدن موانع و ایستگاههایی که این جریانات در مقابل تحولات جامعه قرار میدهند یک امر همیشگی ماست.
 
از نقطه نظر ما مساله محوری این است که چگونه طبقه کارگر و کمونیسم میتوانند در شرایطی که جامعه دستخوش یک تحول عظیم اجتماعی است در راس این اعتراضات قرار گرفته٬ آن را رهبری و هدایت کنند٬ توده عظیم مردم را به اردوی آلترناتیو رهایبخش و سوسیالیستی خود جلب کنند تا بتوانند یک جامعه آزاد و برابر و مرفه را پایه گذاری کنند. در حل این معادله به چند فاکتور باید اشاره کرد :

١ - در درجه اول باید تاکید کرد که "همه با همی" در کار نیست. جامعه به دو اردوی چپ و راست تقسیم خواهد شد. جریانات ملی – اسلامی مفلوک تر از آنند که آلترناتیوی برای آینده سیاسی در ایران باشند. در یک طرف کارگر و کمونیسم٬ جنبش کمونیسم کارگری٬ جنبش آزادی زن و جنبش خلاصی فرهنگی جوانان قرار دارد و در طرف دیگر معادله جریانات راست و محافظه کار پرو غربی. هرگونه تلاش برای ایجاد "اتحاد" میان این دو اردو تلاشی برای به مسلخ بردن کارگر و کمونیسم است. در این چهارچوب همانطور که منصور حکمت در سمینار "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود" تاکید کرده است٬ دو پروسه برای به قدرت رسیدن اردوی ما قابل تصور است. یکی انقلاب و دیگری انتخابات آزاد در فردای سرنگونی رژیم اسلامی است. و مساله انقلاب کارگری به این امر گره خورده است که آیا کارگر و کمونیسم توان آن را دارند که رهبری این اعتراضات را در دست بگیرند؟ آیا آن نیرویی میتوانند بشوند که در پس تحولات جامعه به راس اعتراضات عروج کنند و جامعه را پیرامون اردوی خود قطبی و پلاریزه کنند.
 
۲ - اما انتخاب جامعه یک انتخاب سیاسی و مادی است. مقبولیت و مطلوبیت سیاسی یک پایه آن است اما تمام آن نیست. فاکتورهای دیگری از جمله قادر بودن٬ قابل اتکاء بودن٬ مورد اعتماد واقع شدن و مجموعه ای از فاکتورهایی این چنینی در این چهارچوب تعیین کننده است. از این رو تلاش ما علاوه بر طرح همیشگی سیاست ها و جلب نیرو به اردوی خود در عین حال باید متوجه ایجاد امکانات و توانی باشد که قدرت جاذبه عمیقی در جامعه ایجاد کند. تلاشی که اعتماد توده کارگر و مردم زحمتکش را به قابل تحقق بودن چنین پروژه ای جلب کند. نمیتوان از توده مردم انتظار فداکاری و قرار گرفتن در این اردو را داشت بدون آنکه به درجه ای قابلیت تحقق این آلترناتیو اثبات شده باشد. در این راستا چنانچه طبقه کارگر با جنبش خود بطور متشکل و با پرچم سوسیالیستی وارد میدان جدال بر سر قدرت سیاسی شود٬ بخش مهم این معمای عظیم حل خواهد شد. آن زمان خاطره ها یاد آور روزهایی خواهد شد که جامعه فریاد میزد٬ "کارگر نفت ما٬ رهبر سرسخت ما"! و این بار اگر کارگر با حزب متشکل و کمونیستی خود٬ حزبی مانند حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ پا به این عرصه بگذارد آن زمان شمارش معکوس عمر رژیم اسلامی آغاز خواهد شد٬ شانس آلترناتیوهای راست و مرتجع به شدت افت خواهد کرد. از این رو طبقه کارگر باید متشکل شود٬ باید متحزب شود. آیا باز هم باید تاکید کرد که طبقه کارگر بدون حزبش به پیروزی نمیرسد؟

۳ - فاکتور مهم دیگر این است که جامعه ای که در حال طغیان و تحول است٬ در هر حال دارد به وضع موجود "نه" میگوید. سئوال این است که کدام "نه" در راس اعتراضات قرار میگیرد. "نه" به گوشه از وضعیت موجود یا "نه" به کلیت نظام اسلامی و سرمایه داری؟ "نه" به ذره ای از نابرابری و تبعیض یا "نه" به تمامی اشکال و همچنین مبانی نابرابری سیاسی و طبقاتی در جامعه؟ "نه" به گوشه ای از استبداد و خفقان و بی حقوقی یا "نه" به هر آنچه که نافی حقوق آزاد و برابر شهروندان جامعه است؟ "نه" به بخشی از زن ستیزی یا "نه" به هر آنچه که باعت تحقیر و فرودستی و ستم بر زن است؟ "نه" به گوشه از حاکمیت مذهب در حکومت و شئونات زندگی اجتماعی یا "نه" به تمامیت آن؟ "نه" به ذره ای استثمار یا "نه" به کلیت مبانی و پایه های استثمار و کار مزدی در جامعه؟ مساله این است. تبلیغات و پراتیک روزمره ما باید چنین جهت و چهارچوبی داشته باشد .

۴ - تاکید آخر من بر کارها و مشغله های این کمونیسم است. ما مدتی است که از کمونیسم سازمانده و رهبر صحبت میکنیم. این یک ویژگی متمایز کننده ما از سایر جریانات مدعی کمونیسم است. این تلاش تاکنون نتایج مهم و تعیین کننده ای برای جریان کمونیسم کارگری داشته است. این یک حلقه گرهی است. متحقق کردن شرایط ذکر شده در بالا تماما در گرو پیشبرد دائمی این امر است.

خلاصه کنم٬ واقعیت شیرین این است که ما شانس پیروزی داریم. میتوانیم پیروز شویم. اما مسیری که باید طی شود الزاما سرازیری نیست. دریچه ای به روی ما باز است. از این دریچه میتوان چشم انداز یک دنیای زیبا و انسانی و شاد و مرفه و خوشبخت را مشاهده کرد. مساله این که آیا میتوانیم این پلکان را طی کنیم؟ مساله این است که انتخاب دیگری در مقابلمان نیست. باید تمام آزادی را خواست٬ تمام رهایی را خواست. تمام خوشبختی و سعادت را خواست. ما مخیر نیستیم. باید برای تمام پیروزی تلاش کنیم .

یک دنیای بهتر: یک رکن تامین حضور مستقل طبقه کارگر مستلزم شکل گیری تشکلات توده ای کارگران در تحولات جاری است. اما مساله تشکل پایه کارگری کماکان یک مساله گرهی در مبارزات جاری است. بنظر شما اکنون در کجای این مسیر قرار داریم؟ مسائل و موانع مقابل ما کدامند؟ چگونه باید مسائل پیشاروی را حل کرد؟ چگونه تشکلات کارگری - کمونیستی میتوانند در راس اعتراضات جامعه قرار گیرند؟ چه باید کرد؟

نسرین رمضانعلی: روشن است که مهمترين مانع مقابل ايجاد آزادانه سازمانها و تشکلهاى توده اى توسط خود کارگران فضای ارعاب و سرکوب جمهوری اسلامی است. کارگران به مجرد اینکه تلاش کردند تشکلهای واقعی خود را سازمان دهند بلافاصله با تعرض اوباش حراست و شوراى اسلامی و بسیج و اطلاعات روبرو شدند. مسئله ديگر شرايط کار طبقه کارگر است که مسئله سازمانيابى را حادتر کرده است. بسيارى از کارگران قراردادهای موقت دارند و يا کارهای پروژه ای ميکنند. يعنى بعد از اتمام هر پروژه کارگران بیکار ميشوند و محل مربوطه را ترک ميکنند. در واقع روز از نو روزی از نو و کارگران دربدر دنبال کار جدید هستند. عدم ثبات کارگران در يک مرکز صنعتى که نتيجه قراردادى شدن کار و ورود شرکتهاى پيمانى و واسطه به بازار کار است٬ يک نوع ناامنى مزمن شغلى و موقعيتى براى کارگران ايجاد ميکند که تاثير فورى اش بر ايجاد تشکل کارگرى در هر مرکز صنعتى عريان است. کارگران در خیلی از مراکز مجامع عمومی خود را برگزار کردند. مثلا کارگران سیمان کرمانشاه مرتب در ساعات استراحت ظهر مجامع عمومی را برگزار میکردند اما بعد از مدتی تعداد زیادی از این کارگران قراردادی با اتمام قراردادشان از این مرکز بیرون آمدند و همین باعث شد که در این مرکز دیگر مجامع عمومی کارگران تشکيل نشود. به هر حال اين يک گره است که در جا انداختن سنت مجمع عمومى - شورائى و بطور کلى ايجاد تشکل کارگرى بعنوان عامل منفى عمل ميکند.

بنظر من در خیلی از مراکز کارگری سنت مجمع عمومی و شورا دارد پا ميگیرد و اقدامات جدی و سازمان یافته ای را در دستور خود بگذارد. يک معضل جدى امروز موقعيت اقتصادى است. هر روز مراکز کار تعطیل می شوند. قرارداد کارگران تمام شده است. پیمانکار و یا شرکت عوض میشود. با عوض شدن اینها يک جابجائى هائى ميان کارگران صورت ميگيرد. عمدتا يک سری از کارگران اخراج و یا بیکار میشوند و کارگران دیگری استخدام میکنند. بخاطر فضای ارعاب و تهدید به اخراج٬ کارگران براى تداوم کار به زمانی نیاز دارند که کارگران دیگر را بشناسند و مجددا فضای اعتماد و همسرنوشتی بین کارگران در محیط کار ایجاد شود. چنين معضلاتى باعث ميشود که سنت مجمع عمومى – شورائى کارگران به سختی پیش برود. با اينحال مسئله ايجاد تشکلهاى توده اى کارگران در مراکز اصلى کارگرى يک سوال محورى و در جريان است. امروز جنبش کارگری عليرغم تمام موانع و مشکلاتی که دارد٬ در اين راستا گام برميدارد و شاهد انواع تلاش براى متشکل شدن ميان کارگران در صنايع بزرگ هستيم. بخصوص در مراکز اصلی که کارگران حرفه ای مشغول بکار هستند. بطور عمومی میتوان گفت امروز در خیلی از پتروشیمها و یا پالایشگهای نفت و گاز و صنايع بزرگ کارگران کم و بيش مجامع عمومى خود را تشکیل میدهند و تلاش دارند خواسته ها و مطالباتشان را از اين طريق پيگرى کنند. امروز سنت مجمع عمومى و ايجاد شوراها وسيعتر و شناخته شده تر از هر زمانى براى توده کارگران است و عملا کارگر قدرت خود را در آن ميبيند و از آن استفاده ميکند. کارگران در اين مراکز و طى اعتصابات و اعتراضات٬ عليرغم همه موانع و تهدیدات رژیم٬ به اين نکته مهم رسيده اند که بدون اعمال قدرت جمعى نميتوان به هيچ نتيجه اى رسيد. در نتيجه بايد متشکل شد. چند وقت پیش با یکی از کارگران در تبریز صحبت می کردم و او با حرارت زیادی از اينکه نه تنها مجمع عمومی بلکه شورای مستقل خود را دارند و به طور روتین مجامع خود را تشکيل میدهند٬ اين روش کار آنجا سنت شده است و حتى اداره کار و مدیریت و غیره را مجبور کردند که شورا را به رسمیت بشناسند سخن ميگفت. اگر خلاصه کنم موقعیت تشکل یابی کارگران و تلاشها برای ایجاد تشکلهای توده ای يک سير رشد را داشته است و این جای خوشحالی و امید است و صد البته باید تلاش کنیم این تجارب را بیشتر منعکس کنیم و انتقال بدهیم که حتی در مراکزی کوچکتر و به لحاظ تولیدی هم کم اهمیت تر در اقتصاد کشور میتوانند با ایجاد مجامع عمومی و شوراهای خود و درگير کردن همه کارگران راحتتر به خواستهایشان برسند. از فرصتهای ایجاد شده برای اعلام حضور و ايجاد و اعلام تشکل واقعى کارگران بهره بجويند و از اين طريق مشروعيت اين تشکلها را بعنوان تشکلهاى مستقل کارگران به نهادهاى حکومتى تحميل کنند.
 
در ادامه سوال شما آمده است چطوری باید رهبران کمونیست در راس اعتراضات جاری قرار بگیرند. من باید اینجا کوتاه اشاره کنم که طبقه کارگر در دوره شاه هم تحت خفقان بود اما کارگران مبارزات زیادی کردند که در انقلاب ۵٧ با ايجاد شوراها که دربرگيرنده توده هاى وسيع کارگران بودند٬ تلاش کردند در راس اعتراضات قرار بگیرند و با ايفاى نقش درخورشان نهايتا سرنگونى حکومت قبلى را ممکن کردند. در دوران انقلاب شاهد بودیم چه سریع شوراهای کارگری در بيشتر مراکز کارگری ایجاد شدند. بنابراین این تجربه آنهم سه دهه پيش٬ تنها میتواند یک معنی داشته باشد و آن اينست که سنت شورائى کارگرى اگر چه سرکوب شده بود و کمتر می توانست در حکومت شاه ابراز وجود بکند اما با تغییر در اوضاع شوراها عین قارچ سبز شدند. با سرکار آمدن جمهوری اسلامی و صدور حکم بنی صدر که "شورا پورا مالیده"٬ تعرض وسیعی آغاز شد و با اعلام انحلال شوراهاى کارگران و دستگيرى رهبران کارگرى کمونیست و پيشرو بخش زیادی را به جوخه های اعدام سپردند و تعداد بيشترى را زندانى يا اخراج و فرارى دادند.

امروز که تقریبا بیش از 3 دهه از آن تجربه شوراها در انقلاب ۵٧ ايران میگذرد. نسلی از فعالین کمونیست و سوسیالیست مشغول به سازماندهی هستند که اولا تجاربشان با تجارب نسل کارگران دوران انقلاب متفاوت تر است. دیدشان به سازماندهی کمونیستی طبقه خیلی روشنتر است و بنظرم این نقطه امید بزرگی است. به اين همه اعتصابات و اعتراضات در پتروشيمى ها از تبريز و ماهشهر و عسلويه نگاه کنيد. به مبارزان در ذوب آهن و پالايشگاههاى نفت٬ ماشين سازيها و بسيارى مراکز بزرگ و کوچک ديگر. اينها ديمى نيست و کارگران خودجوش به خیابان نمی آيند و در مواردى بیش از 2 هفته اعتراض و اعتصاب کنند تا به خواستهایش برسند؟ اينها همه با تلاش فعالين کارگرى و هوشيارى و توانائى آنها در شرايط بسيار نابرابر ميسر شده است. بنابراین تصویر واقعی این هست که همين امروز کارگران در فاز و مرحله اى هستند که تشکلهای خود را بدرجاتى سازمان دادند و يا جنب و جوش براى ايجاد و گسترش تشکل کارگرى وسيع تر است. اين فى النفسه يعنى تلاش و اعلام حضور کارگران پيشرو و سوسياليست و کمونيست و قد علم کردن جنبش کارگرى. بنظرم پله بعدی اعلام رسمی این تشکلهای توده ای است. این تشکلهاى ایجاد شده باید تجارب خود را در شرایط خفقان و سرکوب جمهوری اسلامی با ديگر بخشهاى طبقه کارگر شريک شوند و آنها را انتقال دهند. همانطور که تشکل شان را به اداره کار و مدیریت و پیمانکار تحمیل کردند و مجبورشان کردند آنها را برسمیت بشناسند٬ گام بعدی اينست که بطور علنی و رو به جامعه و رو به هم طبقه های خود صحبت کنند. تلاش کنیم این تشکلها محلی باقی نماند و سراسری بشود. خواست فرضا 2 میلیون افزایش دستمزد در آبادان باید خواست کارگر پالایشگاه بندر عباس و نفت شهر و کرمانشاه و اصفهان و تهران باشد.

یک دنیای بهتر: تحزب کمونیستی طبقه کارگر٬ متحد کردن گرایش رادیکال – سوسیالیست کارگران رکن دیگر حضور مستقل کارگر در راس تحولات جامعه است. تاکیدات حزب در این چهارچوب کدام است؟ معضلات و حلقه های گرهی کدامند؟

سیاوش دانشور : کشمکش طبقات اجتماعى نه بلاواسطه بلکه از طريق جنبشها و احزاب سياسى صورت ميگيرد. در هر تحول سياسى راست و چپ در يک مقياس سراسرى تر در مقابل هم قرار ميگيرند. احزاب سياسى اى که توانسته اند به نماينده و حزب سياسى و در برگيرنده جنبش سياسى و طبقاتى شان تبديل شوند٬ امکان عملى و مادى شرکت در جدال قدرت مى يابند و بطور عينى شانس پيروزى دارند. وقتى بحث از حضور مستقل طبقه کارگر در تحولات سياسى ايران است٬ يعنى اينکه طبقه کارگر بعنوان يک جنبش سياسى و طبقاتى با پرچم و سياست مستقل٬ در تمايز با کل بورژوازى حکومتى و اپوزيسيونى٬ و براى اهداف کمونيستى و سوسياليستى خود بميدان بيايد و براى پيروزى بجنگد. نه فقط تجارب طبقه کارگر در ايران بلکه تجربه جنبش بين المللى طبقه کارگر نشان ميدهد اگر طبقه کارگر در هر تحول سياسى بعنوان يک جنبش متمايز و يک راه حل سياسى بميدان نيايد٬ غليرغم هر تلاشى نه فقط به نيروى جنبشهاى طبقات دارا و ضد کارگر تبديل ميشود بلکه خود در صف اولين قربانيانى است که در فرداى پيروزى بورژوازى بايد به مسلخ برود. 

بنا براين اولين و اساسى ترين تاکيد حزب اينست که بحث برسر قدرت و دولت و حکومت است. بحث بسادگى برسر اينست که ما يا آنها؟ آزادى يا اختناق؟ حکومت کارگرى يا حکومت بورژوائى؟ سوسياليسم يا سرمايه دارى؟ رفاه يا فلاکت؟ حکومت سکولار و پيشرو يا حکومت مذهبى و قومى؟ آزادى زن يا آپارتايد جنسى و مردسالارى؟ آيا طبقه ما ميخواهد از نظر اقتصادى جنبشى صرفا مطالباتى و از نظر سياسى گروه فشارى براى پيشروى يک جنبش بورژوائى باشد يا ميخواهد خود راسا زمام امور را بدست بگيرد؟

در جامعه سرمايه دارى طبقه کارگر مهمترين و کليدى ترين و پيشروترين جنبش اجتماعى است که تاريخا هر نوع بهبود در حقوق و رفاه شهروندان رابطه مستقيمى با تلاشهاى اين طبقه دارد. مسئله اساسى اينست که در يک جامعه بحران زده٬ متحول و در حال سقوط٬ حتى تحقق مطالبات رفاهى و آزاديهائى که کارگران خواهان آنند٬ بدون درگير شدن در جدال قدرت سياسى بعنوان يک نيروى قدرتمند و سراسرى و آلترناتيو عملى نيست. مهمتر اينکه٬ جامعه به بعد از جمهورى اسلامى فکر ميکند و دنبال راه حل ميگردد. اين راه حل ميتواند و مطلوب است که راه حل کارگرى باشد. راه حل سياسى طبقه کارگر ميتواند به انتخاب مردم تبديل شود. جنبش کمونيستى طبقه کارگر اين ظرفيت را دارد که بسرعت پتانسيل آزاديخواهى٬ برابرى طلبى٬ سکولاريسم و رفع تبعيض را حول راه حل سوسياليستى خود بسيج کند. براى تامين حضور مستقل طبقه کارگر در تحولات سياسى بايد ملزومات اين حضور مستقل تامين و پاسخ داده شود. تاريخا کارگر بدون کمونيسم و کمونيسم بدون کارگر شکست خوده است. جنبش کمونيستى طبقه کارگر٬ جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى با پرچم انتقادى و انقلابى مارکسيسم٬ بايد بعنوان آلترناتيو مطلوب و ممکن در جامعه طرح شود. بايد اين افق به افق هر رهبر کارگرى تبديل شود و اين قطبنما در هر مبارزه روزمره ملحوظ شود. بايد حزب سياسى کارگرى و کمونيستى و دربرگيرنده رهبران و پيشروان و کمونيستهاى کارگرى قدرتمند داشت که در قلمرو سراسرى راه حل کارگرى را نمايندگى کند و در قلب کارخانه ها و خيابان متحد کننده و سازمانده اعتراض توده اى عليه حکومت سرمايه دارى اسلامى باشد.

سياست کمونيسم کارگرى در ايندوران پرتحول تلاش براى رفع موانع تشکل حزبى و توده اى کارگران و بميدان کشيدن نيروى اين جنبش بعنوان يک نيروى آلترناتيو است. اما کارگران مادام که جمهورى اسلامى و شمشير خونين اش سرجايش است ناچارند که در ميدان مين جلو بروند. ناچارند با در نظر گرفتن مجموعه شرايط و تناسب قوا حرف بزنند و در عين حال براى تغيير تناسب قوا تلاش کنند. کارگران در اين اوضاع بايد بر نقاط قدرت شان متکى شوند و از اين دريچه پيشروى جنبش شان را تامين کنند. بعنوان مثال يکصدائى کارگران در قبال کار قراردادى و لغو آن و يا نفى شرکتهاى انگل پيمانى بعنوان واسطه قرارداد و استخدام شدن توسط شرکتها٬ از ميان ديگر مطالبات کارگران ظرفيت بيشترى براى پيروزى دارد. چون اولا صنايع بزرگ نيازمند نيروهاى متخصص و فنى اند که فى الحال کمبود آنها ديده ميشود٬ و ثانيا تحرک در اين صنايع براى کارگران بنا به اهميت اقتصادى اين مراکز براى حکومت زودتر نتيجه ميدهد. ثالثا تحرک در صنايع مهم کارگرى و هر درجه پيروزى و برداشتن گامهائى بجلو٬ هم اتحاد و تشکل تاکنونى کارگران را تقويت ميکند و هم توجه ها را در جامعه و در قلمرو سراسرى تر به تحرک جنبش کارگرى معطوف ميکند. در نتيجه بحث برسر تاکتيکهاى مبارزاتى طبقه کارگر در شرايط کنونى براى پيشروى دقيقا با بحث تامين استقلال سياسى طبقه کارگر در تحولات جارى مربوط است. کارگران همه نوع مطالبه سياسى و رفاهى دارند و همواره آنها را عنوان کرده اند. اما در هر مقطع مبارزه کارگرى روى مسائلى خاصى متمرکز ميشوند که قدرت بسيج عمومى دارد. امروز اعتراض به فقر و گرانى و خواست افزايش دستمزد٬ و اعتراض به کار قراردادى و شرکتهاى پيمانى که عملا بازار کار را قبضه کرده اند و مثل هزارپا به جان کارگران افتاده اند٬ و تلاش براى شرايط بهتر استخدام و تامين امنيت شغلى دريچه هائى است که کارگران را در شرکتها و موسسات بزرگ متحد ميکند و بميدان مى آورد. کارگر قراردادى و غير قرادادى و روزمزد و غيره را کنار هم قرار ميدهد و براى دخيل کردن و متکى شدن به توده کارگران معترض راهى جز متکى شدن به سنت مجمع عمومى – شورائى وجود ندارد. بدرجه اى که کارگران در اين چهارچوب و براى بهبود و رفاه جلو مى آيند مکان اجتماعى آنها در جامعه سنگين تر ميشود و امکان طرح خود بعنوان يک راه حل را بيشتر پيدا ميکنند.

در اول مه اما بايد فضاى کارخانه را ترک و به جامعه در وسعت جهانى اش آمد. دنيا دارد به ايران هم نگاه ميکند و همه در انتظار دور جديدى از اعتراض و قيام مانند يقيه کشورهاى منطقه اند. در اول مه کارگران در همه جا عليه سرمايه دارى و سياستهايش سخن خواهند گفت. کارگران در ايران نيز ميتواند گوشه اى از اين تصوير باشند. جنبشى که از اعتراضات کارگران در همه جاى جهان عليه سرمايه دارى دفاع ميکند و بر ضرروت راه حل کارگرى در مقابل راه حل دولتها و حکومتهاى متفرقه سرمايه دارى تاکيد ميکند. اول مه فرصتى است که با شوريدن عليه سياستهاى رياضت اقتصادى در عين حال پاسخ خامنه اى مرتجع و سياست اسلامى "جهاد اقتصادى" را داد٬ عليه سياست حذف سوبسيدها و گرانى و فقر فرياد زد٬ و بر ممکن بودن جامعه اى آزاد و برابر و مرفه تاکيد کرد. حرف من اينست که کارگران هميشه مطالبه اى از کسى طرح نميکنند٬ بلکه براى تحقق مطالباتشان به نيروى خود ميجنگند. اما براى اينکه اين جنگ در حواشى سياست گم و گور نشود و به جنگى مهم و تعيين کننده و موثر در صفبنديهاى جامعه تبديل شود٬ بايد رهبران کارگرى براى طرح حرفهايشان خود را تا سطح رهبر آزادى جامعه بالا بکشند. و تنها در چنين تصويرى از خود و بالا بردن واقعى خود به اين موقعيت است که افق پيروزى کارگرى باز ميشود٬ اميدها و چشمها به سمت جنبش کمونيستى طبقه کارگر برميگردد٬ تشکل حزبى و سياسى و توده اى طبقه قوام بيشترى ميگيرد٬ و استقلال سياسى و فکرى و برنامه اى و تشکيلاتى طبقه کارگر در مقابل کل اردوى بورژوازى تامين ميشود. *